میوه زندگی

روزهای انتظار...

سلام پسرم  امروز ۲۵ اسفند ۸۹ و یک روزه که وارد هفته ۴۰ شدم و شما همچنان در دله مامانی  مامانی دیگه خیلی سنگین شده و هروز منتظر اومدن شما  انشاالله در بهترین زمان و بهترین مکان و به بهترین شکل به دنیا بیای گلم  ایشالا به سلامتی بیای تو بغلمون عزیز دله مامانی و بابایی ...
25 اسفند 1389

دوستان علی جون..........

سلام خوشگل مامان......... امروز مامانی وارد هفته ۳۸ شد و به قوله بابایی دیگه آخراشه هوراااااااااااااااااااا   علی جون شما امسال ۳۰ مرداد اولین پسر عموت و هم بازیت به دنیا اومد که اسمش امیر علی جونه  و گل پسره عمو جون مهدی و زن عمو جون مریمه ایشالا هفته آینده هم دومین پسر عموت و هم بازیت در تاریخ ۱۲ اسفند به دنیا میاد که ایشالا اسمش امیرحسین جونه  و گل پسره عمو جون هادی و زن عمو جون راضیه ست علی جون واسه خودت و دوستایه گلت دعا کن که همیشه  صحیح و سلامت باشین و زیر سایه خداوند و باباها و ماماناتون خوشبخت و عاقبت به خیر زندگی کنین   ...
25 اسفند 1389

روز شماری.........

سلام پسرم...... امروز ۳۶ هفته و ۲ روزه که تو وارد دله مامانی شدی و من و بابایی رو خوشحال کردی عزیزم از امروز حداکثر تا ۲۶ روزه دیگه میای تو بغل ما و این شادی ما رو دو چندان میکنه ایشالا این چند روز هم به خیر و خوشی بگذره و شما در بهترین زمان به این دنیا پا بذاری   ...
25 اسفند 1389

اولین سخن............

  بارالها با نام تو آغاز میکنم سلام....امروز ۲۵ بهمن ۸۹ شروع میکنم به نوشتن برای گل پسرم علی آقا تا این نوشته ها ثبت خاطراتی باشد برای آینده ی او..........  علی جون امروز مامان هفته ۳۵ بارداریشو تموم میکنه ودیگه کم کم داره برای اومدن شما خودشو آماده میکنه امیدوارم با توکل به خدا صحیح و سلامت پا به این دنیا بذاری ایشالا.......... ...
25 اسفند 1389

درخت زندگی ما شکوفه داد......

سلام پسر گلم .......... بعد از گذشت حدودا 7 ماه از پیوند زبیای من و بابایی ما تصمیم گرفتیم خوشبختیمون رو با به دنیا اوردن یه نی نی خوشگل که شما باشی کامل کنیم ........... و این تصمیم 3 ماهه بعد به بار نشست و ما در 25 تیر 89 با دریافت جواب مثبت آزمایش بارداری به یقین رسیدیم که درخت زندگی ما شکوفه ایی زیبا داده است ...
25 اسفند 1389

قصه شروع زندگی.......

در چهارمین روز زمستانی اسفند ۸۶ بابایی به خواستگاری مامانی اومد..و ما با هم آشنا شدیم حدود ۳ ماه من و بابایی با هم صحبت کردیم تا بلاخره به این نتیجه رسیدیم که آینده ما در با هم بودن ماست ..........چنین شد که ما در بیست یکمین روز از اردیبهشت ۸۷ به عقد یکدیگر در آمدیم و با هم بودن ما آغاز شد........ پس از طی حدودا ۱سال و ۳ ماه  دوران زیبای عقد در شانزدهین روز از مرداد ۸۸ پیوند زناشویی ما رسما شروع شد که این اتفاق خوش با روز نیمه شعبان میلاد فرخنده مهدی صاحب الزمان(عج) مقارن گشت و موجب برکت زندگی ما شد........ ...
25 اسفند 1389
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به میوه زندگی می باشد